۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

گلایه

همش دوری همش تنهایی همش دلداری دادنای الکی

یکی نیس بگه تو که خودت بدتراز اونی

تورو چه به دلداری دادن

یه نفر باید باشه که از صبح تا شب تورو دلداریت بده

حالا گیرم خودتم سرگرم کردی با کارو کارو کار

بعدش چی؟

آخرش مثه همیشه وا میدی، کم میاری و باز گله میکنی

گله میکنی از تنهایی و غرغر میکنی از ندیدنش یا کم دیدنش، اما پیش کی؟

توکه کسی رو نداری که باهاش درد و دل کنی!

پیش خودش، خود خسته ش

خسته شده از این همه نامهربونی این همه نامردی

چه صبری داره این پسر

عمرا بتونی حتی یه لحظه خودتو جای اون تصور کنی

نه نمیتونی

کوچیک تر ازین حرفایی

کوچیک مثه دردات که پیش دردای اون هیچی نیست!!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

تو هم چيزي بگو: