۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه

بهترین عیدی من

من کسی را دارم

که به او می بالم

گرچه گه گاه

به او می تازم

دوستش می دارم

و به او می نازم

نرفته ست از یادم

نوشتم در لاگم:

"دوستانی دارم

من ولی تنهایم..."


بهترین عیدی من

دو سه شب مانده به عید

که از او دلشادم

گفته ای بود ز وی :

"... با تو من می مانم!"


من کسی را دارم

که به او می بالم

که به او می نازم...

۱۳۸۹ فروردین ۳, سه‌شنبه

نوروز

ساده ساده میگم
سال نو مبارک
امیدوارم سال خوبی داشته باشین

۱۳۸۸ اسفند ۱۳, پنجشنبه

معشوق

اصولا علاقه ای به دوست داشته شدن/ معشوق کسی شدن نداشت، بیشتر میخواست عشق بورزد تا اینکه به او عشق بورزند! همیشه از معشوق شدن فراری بود، اما دیوانه وار دوست داشت از معشوقش محبت ببیند،

دلش میخواست به معشوقش بگوید...
اما چگونه میشد؟
چگونه به باد می گفت موهای مرا نوازش کن؟
چگونه به ابر می گفت در آغوش من ببار؟
چگونه به ماه می گفت شب تار مرا روشن کن؟
چگونه به بلبل می گفت برای من بخوان؟
چگونه به یار میگفت...

۱۳۸۸ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

تفکر بد...

هرچند وقت بسراغت مي‌آيد، بي آنكه حتي در بزند، اجازه بگيرد ويا "ياالله" بگويد،عادت هميشگي‌اش است، مي‌آيد و همان ايستاده حرفش را ميزند و ميرود، یک جمله:

"خويشبن رها كن از اين رنج و بلا "

همین! و تو حتي فرصت نمي‌كني دليلش را بپرسي، فنجان چايي‌ات سرد ميشود، كله‌ات داغ، تلفنت زنگ مي‌خورد، دست كه هيچ،
دلت هم به جواب دادن رغبتي ندارد.

ساعتي بعد برايش مينويسي:

"حالم گرفته‌اس، چرايش را نميدانم! بعضي وقتا اينجور مي‌شم"